(قسمت دوم)
درک آن نگاهی که در پس اعلام نامزدی رفسنجانی برای انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری پنهانند، در شرايط کنونی حائز اهميت بسياری است که چگونه اصلاح طلبان، نيات و اهداف خويش را در پس بعضی از شعارها و تحليل ها مخفی می دارند. ظاهراً آنها استدلال می آورند که هاشمی بدليل تجارب و پختگی در امور سياست، همچنين بدليل حضور، نقش و نفوذش در کليه نهادهای سياسی و نظامی کشور، تنها شخصيتی است که در تقابل با مافيای قدرت، اگر در رأس قوه اجرايی قرار بگيرد، توان و نيروهای لازم را در جلوگيری از يکپارچه شدن قدرت دربالا، داراست.
در اولين نگاه استدلال فوق، هر انسان منصفی را ناخواسته و بی اختيار، بياد تحليل های دوران جنگ سرد می اندازد. جوهره اصلی اين قبيل ارزيابی هايی که تمام تلاش خويش را معطوف به مسائلی که بتوانند موازنه قدرت را در بالا ايجاد و حفظ نمايند؛ بدون اينکه کوچکترين توجه ای به منافع عمومی، نقض حقوق بشر و عدم وجود آزادی های سياسی و اجتماعی در جامعه داشته باشند، بيشتر با هدف ارجحيت حفظ قدرت اسلامی به هر شکل و امکانی تحليل می گردند. در دنيايی که وزراء يا مديران عالی رتبه در کشورهای مختلف، بخاطر کوچکترين اشتباهی در زندگی سياسی استعفاء ميدهند و از چرخه سياست و برنامه ريزی خارج ميگردند؛ امثال شمس الواعظين ها، آشکارا و جسورانه از مردم می خواهند تا با چشم پوشی از همه مسئوليت ها و عملکردهايی که هاشمی مستقيماً در ارتباط با خلافکاريهای سياسی و چپاول اقتصادی، داشته و دارند و حتی مهم تر، کليه ترورها و جناياتی که در دروان او صورت گرفته اند، بارديگر نيز به زبونی و خفت تن در دهند و با انتخاب او، اصلاح طلبان را ياری دهند تا بتوانند بازی موازنه قدرت را در بين نيروهای خودی و در بالا حفظ کنند.
فکر نمی کنم که نيازی به بيان آن بخش از مسائلی باشد که توضيح دهد آبشخور و منشأ چنين تفکری، ناشی از عدم اعتماد به مردم و بی تفاوتی در برابر حقوق ضايع شده آنان است اما، با توجه به بيست و پنج سال تجربه، پاسخ به يک پرسش کليدی حائز اهميت اند. آيا منظور از يکپارچه شدن قدرت در بالا، يادآوری همان سياست های جنگ طلبانه، ممنوع کردن آزادی فعاليت احزاب و محدود ساختن مردم در عرصه های مختلف کار و زندگی شخصی و گسترش تور پليسی و دستگيريها و سرانجام راه انداختن کشتار جمعی در دهه اول پس از انقلاب است؟ به زبانی ديگر، دوستان اصلاح طلب ما هشدار ميدهند که دوره گذشته نبايد بهيچوجه تکرار شود و باز گردد؟
بديهی است که اصلاح طلبان، اگرچه نمی توانند يکپارچگی قدرت را در دهه اول بعد انقلاب و با حضور و نفوذ کاريزمايی خمينی در رأس ولايت و قدرت را نفی کنند، ولی پاسخی منفی به پرسش فوق خواهند داد. اين پاسخ منفی بدين علت اند که ميان يکپارچگی ديروز، و يکپارچگی قدرتی که امروز اصلاح طلبان عَلمَ مخالفت عليه آنرا در هر کوی و برزنی برافراشته اند، يک تفاوت اساسی وجود دارد. مضمون اصلی اين تفاوت را هم خود اصلاح طلبان تشکيل ميدهند که در شکل گيری قدرت اخير، آنها به حاشيه رانده خواهند شد.
پس نقش مردم در ميانه چست؟ از فحوای سخنان امثال شمس الواعظين ها، حجاريان ها و غيره، تنها می شود يک برداشت را استخراج کرد: که شما [مردم] می توانيد به ابزاری برای رساندن ما در دايره قدرت نقش داشته باشيد. و اين همان نقطه ثقلی است که به باور من، ضروريست تا در اين لحظه پيش و بيش از همه درباره کليه موضوعات و مقولات دو منظوره ای را که آنها در جامعه طرح می کنند، حساس باشيم و با احتياط برخورد کنيم.
يکی از نمونه های اثباتی در ارتباط با سخنان فوق، شعار «ايران برای همه ايرانيان» است. اين شعار در ساده ترين بيان، تنها می توانست يک مفهوم را در جامعه برساند که راه رسيدن به قدرت را بايد برای همه ايرانيان هموار ساخت. آيا با توجه به شناخت و اطلاعاتی که پيشاپيش از نگرش و ظرفيت اصلاح طلبان در دست بود و من در مبحث قبلی توضيح دادم؛ آنها می توانستند به اين شعار پايبند باشند؟ چرا راه دوری برويم، همان زمان، هنوز رنگ شعار تبليغی «ايران برای ... » در مقطع انتخابات مجلس ششم، که بر روی ديوارهای تهران نوشته شده بودند خشک نگرديده بود، که تنگ نظريهای آقايان، مانع از آن شد تا يک اصلاح طلب کرد و سنی مذهب، عضو دائمی هيئت رئيسه مجلس شود.
از طرف ديگر، در ارتباط با نگرش و باورهای اسلامی، آيا اصلاح طلبان می توانستند در منش و روش به چنين شعاری پايبند باشند؟ مصطفی تاج زاده، مثل هميشه و بازی با کلمات می کوشد تا ثابت کند که «باز هم ايران برای همه ايرانيان» است [انگاری قبلاً چنين بوده] و توضيح ميدهد: «از همان زمان كه امام نظام اسلامى جايگزين سلطنت را «جمهورى» خواند و اصل آن را به «همه »پرسى گذاشت و قانون اساسى نيز «آراى عمومى» را مبناى تشكيل اركان حكومت خواند و «رفراندم» را در مورد مسائل مهم به رسميت شناخت، طبعاً «همه» ايرانيان از حقوق برابر در عرصه تعيين سرنوشت برخوردار شدند. هدف از طرح شعار «ايران براى همه ايرانيان» نيز احيا و تحقق شعار «ميزان راى ملت است»، بود و تقسيم بندى ملت را به «جمهور ناب _ جمهور مردم» و طبقه بندى شهروندان را به «درجه يك _ درجه دو» و محروميت گروه دوم را از حقوق مدنى، اجتماعى و سياسى خود به چالش كشيد. اين شعار كه تكيه اصلى اش بر «همه» ايرانيان بود، گفتمان سياسى كشور را حيات تازه اى بخشيد و تقسيم بندى هاى فوق را كه در دهه دوم انقلاب رايج شده بود، تا حدود زيادى منزوى كرد».
اما، م. همدانی (حميد رضا ترقی) برای بالا بردن سطح درک ايرانيانی که هنوز با زبان و ادبيات اسلامی، خصوصاً با ويژگيهای زبان اصلاح طلبانه نا آشنايند و آنرا نمی فهمند، بکمک آمد و در مقاله «چرا مخالفت با شعار ايران برای ايرانيان؟» با سادگی تمام توضيح ميدهد که:« در فرهنگ كلى اسلام، ايران نمى تواند براى همه ايرانيان باشد و در هيچ جاى قرآن و احاديث و كلام معصومين گرفته تا سخن امام راحل كه تاج زاده در مقاله خود سعى كرده است شعار ايران براى ايرانيان را با كلام «همه با هم» حضرت امام(ره) تطبيق دهند، استنادى پيدا نمى شود كه بر اين شعار حزب مشاركت تاكيد كند».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر