يکی از صفات بارز ما ايرانيان، خاموشی، سکوت و لببستن در برابر پرسشهای تاريخی است. اگرچه گاهی اين «سکوت منفعتطلبانه» است و يا زمانی، پاسخها «برخلاف باورها و انتظارات» واکنشی ضد مدنی را بهدنبال دارد؛ در هرحال، سکوت نيز مانند سوءظن، به عنوان يک پديده فرهنگی و روانیـاجتماعی، ريشه در گسيختگی درون جامعه دارند.
اضافه کنم که تأکيد در باره واژه و مقوله سکوت، بدين معنا نيست که در مناسبات ديپلماتيک و يا در شرايطهای خاص و اضطراری، از اين شيوه نبايد بهره گرفت. اتفاقا گاهی در وضعيت بحرانی، توسل به سکوت الزامیست. تقاضايی که گروهی از رئيسجمهور سابق داشتند که «بخاطر مردم سکوت کنيد!» تا مبادا پيش از موعد مقرر، مردم، آهنگ «بایبای خاتمی» را آواز دهند.
آنچه که در اين بحث و بيشتر از هر چيزی مورد توجه و نظرند، «رازداری و سکوت مردم» است. بحث يک مقوله خاص اجتماعی و برگرفته از فضا و شرايطی که به آن «ناباوریهای دوسويه» میگويند. سخن برسر نظام فکری و اجتماعی است که در درون هيچيک از قالبهای مفهومی و استاندارد نمیگنجد و زبان واحدی را برای ارائه توضيح و تحليل برنمیتابد. با وجودی که بالايیها میدانند که معضلات کنونی ارتباطی به «سيمای رهبری» ندارد و ريشه همهی نابسامانیها را بايد در سرشت و ماهيت نظام کنونی جستجو کرد؛ معذالک، بخاطر منافع رانتی، تعمدن سکوت اختيار کردهاند. اما در پائين، خشم و نفرت عمومی عليه استراتژیهای حداکثرخواهانه، روزبهروز، در قالب «خاطره، سکوت و فاجعه» شکل میگيرند و تبلور میيابند.
در اين آشفتهبازار، «بازنده بازی چهکسی است؟» و چگونه میتوان بدون ترس از خطر انحراف و سقوط، از بين مرزهای تنگ و باريک گذشت و در اثبات اختيار و آزادی فردی «بُعدی از ميان ابعاد» را برجسته و روشن ساخت؟ شايد «بازی زمانه و زندگی» مسائل ديگری را میطلبند و در اين ميانه، موقعيت، «جايگاه و نقش وبلاگها» برای بسياری نا آشنا و غير قابل قبول و مفهوم باشند. انکار هم نبايد کرد، تا زمانیکه هنوز ساختار مشخصی وجود ندارد، بحث در باره تعلقات و جايگاه وبلاگها، بحثیست زودهنگام و بیمعنی. ولی، مراجعه اين خيل عظيم به وبلاگنگاری، يعنی شکستن سکوت! يعنی بازکردن مُهر لبهای بسته! پرخاشگری و عريانگری نوشتار، بهنظرم تنها يک معنا را میرسانند که اين نيروی بیشمار، در جستوجوی قالبی برای زندگی تازهاند. و همين خود نشانهی «درخشش وبلاگشهرها»ست.
اگرچه بر سر «وبلاگشهر و چشمانداز» آن اختلاف بسيار است ولی، انگيزهای که هرکدام از ما را به اين وادی کشاندهاست يعنی: ما هستيم! صدای ما را بشنويد و حقوقمان را محترم بشماريد! «کار ما نوشتن است» است نه سکوت! به همين دليل، هم راز را مینويسيم، هم نياز را و هم اعتراض را! هم از «ناگفتههای ديروز» میگوئيم و هم گاهگاهی «ميان پرده»ای را به نمايش میگذاريم.
اما هدف از ارائه نمونههای بالا، نه به اين دليلاند که وبلاگ، تنها و يگانه «کوچهی آرزو و عشق» است و يا، ما قصد داريم از اينطريق «انقلاب نارنجی» راه بیاندازيم. برای ما، اگر دقيق باشيم و قدری عميق به قضايا بنگريم، وبلاگ هم بهسهم خود میتواند «آغاز يک پايان» باشد. آغازی که نه تنها آلوده به «اپيدمی حرص» نيست، بلکه از همين ابتدا با «مهر و مهرورزی» قدم پيش گذاشته است. آغازی که به مفهوم زمانـآگاهی توجه دارد و «جنبههای مختلف مفهوم زمان» را باز میتاباند و معنی میکند. زندگی را محدود به «سه منبع و سه جزء» نمیسازد و به تناسب عرصههای مختلفاش، قدرت مانور دارد. ولی در همهی حالتها، نگاهش به صلح است: «صلح به مفهوم زندگی و عشقورزيدن»!
بيان چنين سخنی، بدين معنا نيست که میخواهم بلاگرها را از انسان ايرانی جدا کنم، يا برای آنان خصوصيات و فرهنگ ويژهای را قائل گردم. ما هم مثل ديگران، گاهی دلتنگ میگرديم و آواز «آی، ای دهکده از باغ تو دورم کردند!» را سر میدهيم؛ گاهی نا اميد میشويم و «از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست!» را بر زبان میرانيم؛ گاهی نيز غرق در روياهای خود، آينده را با «فال به روز شده» پيشبينی میکنيم؛ و بالاخره گاهی هم کلافه و عصبانی، ناخواسته میگوئيم «از دَم اماله». ولی در پس همهی نرمیها و تندیهای وبلاگی، واقعيتی نهفته است. واقعيتی که میگويد: شتاب و مضمون حرکت جهانی را با وضعيت لاکپشتوارمان مقايسه کنيد. و در اين فرآيند، آنانی که مدعی بودند «در ميان دو سنگ آسياب» گير کردهاند.
پس اگر در اين صفحه ديديد که در بحثهای تاکتيکی «شرکت يا تحريم» پافشاری نشان میدادم، هدف اصلی نه مسائل داخلی، بلکه توجهدادن به وضعيت خطرناک منطقه و تغيير بافت بينالمللی بودند. تأکيد روی مسائلی که چرا ما مثل ديگران «منافع ملی را مهمتر از منافع حزبی» نمیبينيم؟ اگر ديروز با زبانی ساده و عامه فهم «انتخابات و بيابانزدايی» را برهم منطبق ساختم، هدف يادآوری و اثبات يک موضوع مقدماتی بود که هر تاکتيکی، تابع يک اصول ثابت و تقريبا غيرقابل تغيير است. هدف و اصل ثابت در حاکميت کنونی، ويرانی است و چه خوب هم میبينيم شعلههای «آتشی را که دامنگير است»، و هم اکنون «امنيت ملی را در معرض خطرهای جدی» قرار داده است.
در پايان و بهعنوان ختمکلام، يادآوری يک نکته را الزامی میدانم که هدف از ارائه بيلان، به تصوير کشيدن جنگ دو فرهنگ بود. جنگی که زيانهای جبرانناپذيری را برجای گذاشت. وقتی از سويی میگويم «داستان ظهور را جدی بگيريم!»، از آنسوی هم يادآوری میکنم که «امور آموزش را جدی بگيريم!». ميان جوهره فرهنگ با امر آموزش، ميان «جامعه و آموزش» ارتباط برقرار کنيم. و خلاصه اين همه نوشتم تا بگويم که: «ای دوست! اکنون تو کلا خويش را قاضی کن».
بخش نخست بيلان
اضافه کنم که تأکيد در باره واژه و مقوله سکوت، بدين معنا نيست که در مناسبات ديپلماتيک و يا در شرايطهای خاص و اضطراری، از اين شيوه نبايد بهره گرفت. اتفاقا گاهی در وضعيت بحرانی، توسل به سکوت الزامیست. تقاضايی که گروهی از رئيسجمهور سابق داشتند که «بخاطر مردم سکوت کنيد!» تا مبادا پيش از موعد مقرر، مردم، آهنگ «بایبای خاتمی» را آواز دهند.
آنچه که در اين بحث و بيشتر از هر چيزی مورد توجه و نظرند، «رازداری و سکوت مردم» است. بحث يک مقوله خاص اجتماعی و برگرفته از فضا و شرايطی که به آن «ناباوریهای دوسويه» میگويند. سخن برسر نظام فکری و اجتماعی است که در درون هيچيک از قالبهای مفهومی و استاندارد نمیگنجد و زبان واحدی را برای ارائه توضيح و تحليل برنمیتابد. با وجودی که بالايیها میدانند که معضلات کنونی ارتباطی به «سيمای رهبری» ندارد و ريشه همهی نابسامانیها را بايد در سرشت و ماهيت نظام کنونی جستجو کرد؛ معذالک، بخاطر منافع رانتی، تعمدن سکوت اختيار کردهاند. اما در پائين، خشم و نفرت عمومی عليه استراتژیهای حداکثرخواهانه، روزبهروز، در قالب «خاطره، سکوت و فاجعه» شکل میگيرند و تبلور میيابند.
در اين آشفتهبازار، «بازنده بازی چهکسی است؟» و چگونه میتوان بدون ترس از خطر انحراف و سقوط، از بين مرزهای تنگ و باريک گذشت و در اثبات اختيار و آزادی فردی «بُعدی از ميان ابعاد» را برجسته و روشن ساخت؟ شايد «بازی زمانه و زندگی» مسائل ديگری را میطلبند و در اين ميانه، موقعيت، «جايگاه و نقش وبلاگها» برای بسياری نا آشنا و غير قابل قبول و مفهوم باشند. انکار هم نبايد کرد، تا زمانیکه هنوز ساختار مشخصی وجود ندارد، بحث در باره تعلقات و جايگاه وبلاگها، بحثیست زودهنگام و بیمعنی. ولی، مراجعه اين خيل عظيم به وبلاگنگاری، يعنی شکستن سکوت! يعنی بازکردن مُهر لبهای بسته! پرخاشگری و عريانگری نوشتار، بهنظرم تنها يک معنا را میرسانند که اين نيروی بیشمار، در جستوجوی قالبی برای زندگی تازهاند. و همين خود نشانهی «درخشش وبلاگشهرها»ست.
اگرچه بر سر «وبلاگشهر و چشمانداز» آن اختلاف بسيار است ولی، انگيزهای که هرکدام از ما را به اين وادی کشاندهاست يعنی: ما هستيم! صدای ما را بشنويد و حقوقمان را محترم بشماريد! «کار ما نوشتن است» است نه سکوت! به همين دليل، هم راز را مینويسيم، هم نياز را و هم اعتراض را! هم از «ناگفتههای ديروز» میگوئيم و هم گاهگاهی «ميان پرده»ای را به نمايش میگذاريم.
اما هدف از ارائه نمونههای بالا، نه به اين دليلاند که وبلاگ، تنها و يگانه «کوچهی آرزو و عشق» است و يا، ما قصد داريم از اينطريق «انقلاب نارنجی» راه بیاندازيم. برای ما، اگر دقيق باشيم و قدری عميق به قضايا بنگريم، وبلاگ هم بهسهم خود میتواند «آغاز يک پايان» باشد. آغازی که نه تنها آلوده به «اپيدمی حرص» نيست، بلکه از همين ابتدا با «مهر و مهرورزی» قدم پيش گذاشته است. آغازی که به مفهوم زمانـآگاهی توجه دارد و «جنبههای مختلف مفهوم زمان» را باز میتاباند و معنی میکند. زندگی را محدود به «سه منبع و سه جزء» نمیسازد و به تناسب عرصههای مختلفاش، قدرت مانور دارد. ولی در همهی حالتها، نگاهش به صلح است: «صلح به مفهوم زندگی و عشقورزيدن»!
بيان چنين سخنی، بدين معنا نيست که میخواهم بلاگرها را از انسان ايرانی جدا کنم، يا برای آنان خصوصيات و فرهنگ ويژهای را قائل گردم. ما هم مثل ديگران، گاهی دلتنگ میگرديم و آواز «آی، ای دهکده از باغ تو دورم کردند!» را سر میدهيم؛ گاهی نا اميد میشويم و «از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست!» را بر زبان میرانيم؛ گاهی نيز غرق در روياهای خود، آينده را با «فال به روز شده» پيشبينی میکنيم؛ و بالاخره گاهی هم کلافه و عصبانی، ناخواسته میگوئيم «از دَم اماله». ولی در پس همهی نرمیها و تندیهای وبلاگی، واقعيتی نهفته است. واقعيتی که میگويد: شتاب و مضمون حرکت جهانی را با وضعيت لاکپشتوارمان مقايسه کنيد. و در اين فرآيند، آنانی که مدعی بودند «در ميان دو سنگ آسياب» گير کردهاند.
پس اگر در اين صفحه ديديد که در بحثهای تاکتيکی «شرکت يا تحريم» پافشاری نشان میدادم، هدف اصلی نه مسائل داخلی، بلکه توجهدادن به وضعيت خطرناک منطقه و تغيير بافت بينالمللی بودند. تأکيد روی مسائلی که چرا ما مثل ديگران «منافع ملی را مهمتر از منافع حزبی» نمیبينيم؟ اگر ديروز با زبانی ساده و عامه فهم «انتخابات و بيابانزدايی» را برهم منطبق ساختم، هدف يادآوری و اثبات يک موضوع مقدماتی بود که هر تاکتيکی، تابع يک اصول ثابت و تقريبا غيرقابل تغيير است. هدف و اصل ثابت در حاکميت کنونی، ويرانی است و چه خوب هم میبينيم شعلههای «آتشی را که دامنگير است»، و هم اکنون «امنيت ملی را در معرض خطرهای جدی» قرار داده است.
در پايان و بهعنوان ختمکلام، يادآوری يک نکته را الزامی میدانم که هدف از ارائه بيلان، به تصوير کشيدن جنگ دو فرهنگ بود. جنگی که زيانهای جبرانناپذيری را برجای گذاشت. وقتی از سويی میگويم «داستان ظهور را جدی بگيريم!»، از آنسوی هم يادآوری میکنم که «امور آموزش را جدی بگيريم!». ميان جوهره فرهنگ با امر آموزش، ميان «جامعه و آموزش» ارتباط برقرار کنيم. و خلاصه اين همه نوشتم تا بگويم که: «ای دوست! اکنون تو کلا خويش را قاضی کن».
بخش نخست بيلان
۳ نظر:
آقای درویش پور ! وبلاگ نویس می تواند گاهی دلتنگ شود ، گاهی نا اميد ، گاهی نيز غرق در روياهای خود و گاهی هم کلافه و عصبانی و .. گاهی هم بمانند کوواشه واله و شیدا !!
عده ای بجزم ! قائلند که وقتی رسانه ها محدود باشند وبلاگ گسترش پیدا می کند و معتقدند که در ایران وبلاگ هست ...( بالغ بر هفتصد هزار وبلاگ ! ) چون سانسور هست و در انگلیس فرهنگ روزنامه خوانی رایج است و وبلاگ نویس از رشد و اقبال خوبی برخوردار نشده چون سانسور نیست !! من نمی دانم چرا عامدانه سعی می کنیم به یک علت از علل عدیده ای که یک پدیده می تواند داشته باشد بسنده کنیم و چشم بر روی سایر ابعاد واقعیت ها ببندیم ؟ می دانید که منظورم چییست ؟!!؟
سلام.در باره فروغ و سالروز تولدش٫چی ميشود گفت؟جز دوباره خوانی شعرهايش.شايد نه تنها بخاطر خود سبک شعر و احساس لطيف و ...که بخاطر شجاعت او در پاره کردن بندهای زمانه و شکستن تابوها هم.کاش همه کمی فروغ و فريدون فرخزاد بوديم.ديشب کامنتدونی شما بسته بود.اينبار چند تايی از پستهايی را که لينک کرده بوديد٫خوانده بودم و کلی جلو افتادم.
!سلام يوسف عزيز
!ما ملت اهل افراط و تفريط هستيم. همين
!زيتای نازنين
گويا يکی به اشتباه گذارش به کامنتدونی ما رسيده بود و می خواست سازی ديگر بنوازد. اينجا را بطور موقت بسته بودم.
!درضمن، سپاسگزارم از اينکه مطالب را با حوصله دنبال می کنيد
ارسال یک نظر